نقدی به فیلم های دومین پاتوق فیلم شیراز
دشنه یا گزلیک نقدی به فیلم های دومین پاتوق فیلم شیراز
دشنه یا گزلیک
فیلم کوتاه دشنه؛ اثری است که چون اسبی چابک می تازد، اما در میانه راه از نفس می افتد.
فیلم پر قدرت در نمایی برفی و جاده ای بوران زده همراه با موتورسیکلتی آغاز می شود که گویی آماده شده پا در ماراتنی سهمگین بگذارد.
چند دقیقه آغازین فیلم گیراست و کارگردان در پرده اول قطره چکانی به مخاطب می فهماند باید خود را درگیر سوژه (فرعی) مهاجرت کند. اما این همه قصه نیست و سوژه مهاجرت تنها بخش کوچکی از سوژه اصلی فیلم کوتاه دشنه است. چرا که با وارد شدن قاچاقچی و پیرمرد به شکاف کوه برای گذران شب، خیلی زود مخاطب درگیر سوژه اصلی داستان یعنی اعتماد می شود.
پیرمرد به قاچاقچی اعتماد نمی کند و از او میخواهد نقاب از صورت بردارد و تمام حقیقت را به او بگوید. در واقع این تکرار آن چیزی است که هم قطار قاچاقچی چند سال قبل با آن، گزلیک بی اعتمادی را بر صورت او کوبید. ماجرایی که از سالها پیش نشآت می گیرد. سال هایی که او با هم فکرش به مبارزه می پرداخت. مبارزاتی که منجر به زخمی شدن او و پرستاری هم فکرش از او می شود. اما او این فشار را تاب نمی آورد و او را می فروشد. اینجا دقیقا پرده دوم قصه است. اما پرداخت کارگردان به این پرده ضعیف است و بسیار کلیشه ای قصه ی قاچاقچی و هم قطارش را نقل می کند. حتی بازی بازیگرها ضعیف است و گویی کارگردان بجای تمرکز بر روی بازی گرفتن از بازیگرها، بیشتر عجله داشته به انتهای قصه و پرده سوم برسد.
انتهای قصه خیانت و القای حس بی اعتمادی از جانب قاچاقچی بار دیگر متبلور می شود و پیرمرد را با تزریق آمپول بی حسی فلج می کند تا اموال او را به تاراج ببرد. انتهایی که بسیار عجولانه پایان بندی شده و قصه فرصتی برای عرض اندام ندارد.
در آخر باید نوشت اندازه قصه گزلیک است و وقتی دشنه کشیده شود، خون به پا خواهد شد. پس برای دشنه باید پخته تر نوشت و ساخت./ محمد ناصری
نقدی بر فیلم کوتاه “جان داد”
فیلم کوتاه جان داد، اثری است درخور به آنچه می توان آن را مصائب دخترکِ داغدارِ مادر دانست.
فیلم با نمایی از پاهای چکمه پوش دخترکی در آب آغاز می شود. سکانسی که حس خوب زنده بودن را همچون سکانس آخر فیلم نمایش می دهد.
نمای بعدی دخترک مضطرب پشت شیشه مه آلود است. اینجا دقیقا جایی است که مصیبت بر دخترک و پدر او و حتی کلبه ی آنان آوار می شود؛ و دخترک نقش مادر را در نقاشی دوتایی خودش و مادرش بر دیوار را، پاک میکند.
در قاب پس از مرگ مادر، دخترک هست و تاب و رخت های خیسِ مادرِ از دست رفته. اما دخترکِ قصه تاب را بر نمی تابد، چرا که چشم او جز رخت مادر نمی بیند.
پس از این آوار است که دخترک از سوز فقدان مادر، جامه او به تن می کند. گویی یک شبه متحمل بار آدم بزرگ ها می شود. بار غم، تنهایی، دلتنگی…
شغل پدر دختر هوشمندانه انتخاب شده است. پدر او شکارچی است. او شکارچی ماهی است. پدر دخترک ماهی را زنده از تور میگیرد. شکاری که اگر در لحظات آخر به او فرصت دوباره داده شود، می تواند زندگی کند.
حال دخترک قصه در قایق است و به طریقی متفاوت از دفعات پیشین به شکار پدر نگاه می کند. او می بیند که ماهی چون او، چگونه از فقدان عزیزی جان می دهد. پس در تلاش برای احیای زندگی دوباره برای آنان بر می آید.
به همت نقاشی و تصاویر گرافیکی که در اثر استفاده شده مخاطب به ارتباط نزدیک ماهی ها و دخترک می برد.
در این لحظات است که دخترک آرمان شهر خویش را بر همان دیوارِ نقاشی ابتدای فیلم به کمک تصاویر گرافیکی ترسیم میکند. چرا که او ابزاری ندارد و باید اوهام او به گونه ای به مخاطب نشان داده شود. در واقع کارگردان این نیاز را درک میکند و این ابراز را در اختیار او قرار می دهد.
تلاش دخترک برای برگردان زندگی به ماهی ها، پدر را سر راه او قرار می دهد و با تلخی از او می خواهد این کار را متوقف کند. در این لحظه پدر از منظر خویش می خواهد به او یاد بدهد؛ گاهی برای زنده ماندن باید چشم بست بر آنچه جاریست.
اما دخترک از ممارست دست برنمیدارد. این بار او کیسه ماهی های نیمه جان از درخت را برای احیا هدف قرار می دهد، اما بخت با او یار نیست او در دریاچه سقوط می کند. اینجا دقیقا جایی است که کارگردان اثر با بهره گیری از نقاشی لطافت شکل گرفته بین دخترک و ماهی ها دریاچه را نمایان می کند. ماهی ها او را روی آب می آورند و در کناری از ساحل او را رها می کنند. این دقیقا حس خوب زندگی است./ محمد ناصری
فیلم جان داد
فیلمی که درغالب فیلم کوتاه نمی گنجیدو فیلمساز تلاش کرده با کمک انمیشن و کوتاه نشان دادن اتفاقات به موضوع اصلی که در ذهن دارد بپردازد
تلفیقی بودن انیمیشن با رئال بدون هیچ قراردادی باعث کنده شدن مخاطب از فیلم می شود
اگر انمیشن از کل فیلم حذف می شد خدشه ای به فیلم وارد نمی شدـ
کوتاه بودن اتفاقات مهم در ابتدای فیلم باعث شده بود زمان سینمایی فیلم کاملا فشرده شود و این امر به درنیامدن درست رابطه بین پدر و دختر دامن زده بود./مهدی فلامرزی
انمیشن پرنده باز
از لحاظ تکنیکی و نور پردازی در سطح قابل قبولی بود و فیلم توانست مفهوم را به بیننده برساند اما
از لحاظ کارگردانی و روایت دوربین فیلم باری بههر جهت بود به طوریکه اغلب دوربین جلوتر از کارکتر به صحنه بعدی می رفت و طول می کشید تا کارکتر وارد قاب دوربین شود و همین موضوع سبب تایم بالایی فیلم شده بود که به راحتی می توانست سر وته پلان ها را در تدوین کات کند./مهدی فلامرزی
فیلم دشنه
فیلمی که در آغاز گنگ شروع می شود و این راه را با ندادن اطلاعت به بیننده در ادمه حفظ می کند و مخاطب نمی تواند بفهمد کار کتر ها چه هدفی دارند
ودر ادامه با شکست زمان و فلش بک کهبه بنظرم جایگاهی در فیلم کوتاه ندارد بازهم داستانی به صورت کلیات ارائه می کند که علت ومعلولی که منجر به نیاز کارکرترها برای فرار شده مشخص نیست و بازهم گنگ شروع و گنگ به پایان می رسد/مهدی فلامرزی