ماییم که از بادهی بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بیهیچ سرانجام خوشیم
***
نشست ادبی مولوی پژوهی در صفاشهر
سالن اداره فرهنگ وارشاد اسلامی شهرستان خرم بید ساعت 4:30دقیقه عصر روز پنجشنبه 15اردی بهشت میزبان هنر مندان و شاعرانی بود که در عرصه شعر وادبیات فعالیت می کنند این نشست صمیمی که سی وهفتمین عصر شعر از سلسله نشست های صمیمی شعر انجمن ادبی چکاد با اساتید دعوت شده ازشهرستان بود که با عنوان عصر شعرمولوی برگزار گردید.
احمد کریمی ریس انجمن ادبی چکاد صفاشهر ضمن عرض خوشآمدگویی و خیرمقدم به مهمانان
در خصوص زندگی مولانا اظهار داشت
ملاقات جلالالدین محمد بلخی، فقیه و دانشمند قرن هفتم هجری با شمس تبریزی، انقلابی در وی پدید آورد که او را به ترک مسند تدریس و فتوا و روی آوردن به مراقبت، تهذیب نفس و شاعری واداشت و از آن پس بود که وی به مولوی مشهور شد.
. شمس آنچنان تاثیری در روح و جان خداوندگار روم گذاشت که آن مفتی شهر با آن همه کبکبه و دبدبه، مدرسه را رها کرد و چون شمع، شب نشین کوی سربازان و رندان شد.
از پس آن دیدار، شمس، نزد مولانا بسیار مقرب بود و معشوقی حقیقی به حساب میآمد. تا آنجا که مولوی، همواره از وی به عنوان «شمس من و خدای من» یاد میکرد و شمس تبریزی، در واقع بزرگجوینده طریقت و معرّف حقیقت وجودی خداوندگار روم است.
به راستی اگر شمس نبود مولانا، مولانا نمیشد و در مقابل هم قدر مسلم است که اگر مولوی نبود، از شمس نیز اثر و نشانی پیدا نبود. و این عشق مولانا و شمس، دوسویه است؛ یعنی مولانا به شمس و شمس به مولانا.
مولانا متاثر از تابش خورشید شمس، گداخته شده و در عشق به درجه ای از کمال رسیده بود که شمس را در درون جان خود یافته و خود شمس شده و شمس نیز او شده
سپس هریک از اساتید و صاحب نظران(خسرو رشیدی و مسلم فلاح) در مورد
تاثیرات متقابل فکری و عرفانی شمس و مولانامطالبی عنوان کردند
ابتدا مسلم فلاح با بیان اینکه مولوی .
تا قبل از طلوع شمس، سجاده نشینی باوقار، عالم و روحانی زاده ای محتشم و با معلومات بود که مورد استقبال واحترام این و آن قرار می گرفت؛ این شمس بود که او را مولوی کرد. ملاقات شمس سبب شد تا خداوندگار واعظ و زاهد به یک درویش شاعر و عاشق تبدیل شود..
ایشان با اشاره به تأثیرات فکری و عرفانی عمیق شمس بر مولانا، گفت: تأثیرات فکری، عرفانی و روحانی شمس بر مولانا، آغازگر یک حرکت صعودی به سوی حقیقت مطلق محسوب میشود.
البته این تأثیرات و عشق، دوسویه بوده است، بدان معنی که شمس آمد تا مولانا را بیابد و مولانا هم برخاست تا شمس را معرفی کند. گرایش به عشق الهی، ترک انانیت و جاه-طلبی، ترک علم ظاهری و دنیای قیل و قال، گرایش به وحدت و ترک کثرت و ساخته شدن انسان کامل و آدم حقیقی، از جمله تأثیرات فکری و عرفانیای بود که شمس بر مولانا گذاشت.
وی با بیان اینکه مولوی به خاطر اشتیاق، عشق و مهرورزی “پیامبر صلح و دوستی” لقب گرفته است، ادامه داد: ارزشمندترین و ارزندهترین و نخستین تاثیر شمس بر مولانا، تجلی عشق بود. عشق برای او، اصل زندگی است. عشقی به وسعت هستی. بزرگترین و بیشترین سفارش شمس به مولوی در گرایش به عشق خصوصا عشق عرفانی بود.
بیشترین تاثیر شمس بر ملای روم همین عشق پذیری و تعشق او بود؛ به همین دلیل است که مولوی سومین و قدرترین رکن تصوف عاشقانه و به عنوان عالی ترین شاعر عرفانی مطرح است که آگاهانه بنای تصوف خود را بر عشق نهاد. او دو امر عشق و ایمان را سبب سیر آدمی میداند.
وی با بیان اینکه دومین تاثیر شمس بر مولانا، گرایش به حدیث دل و ترک حدیث علم بود، افزود: از دیگر تاثیرات شمس بر مولانا، غلبه عشق بر عقل بود. شمس به او گفت که شرط ورود به عرصه عشق، دست کشیدن از عقل عرفی است.
ســاخت یک انسان آرمانی و عارف کامل حقیقی، چهارمین تاثیر روحانی شمس بر مولانا بود که چون خود انسانی کامل بود، انسانی کامل نیز پروراند، بیان کرد: پنجمین اثر شمس بر مولانا معشوق کردن مولانا است و از القاب شمس، یکی «سلطان المعشوقین» بود؛ چرا که انسان کامل را بیشتر معشوق میدید تا عاشق. شمس برای عارف موسیواری چون مولوی، به مثابه خضر نبی بود؛ زیرا که او را از مرتبه عاشقی به مرتبه معشوقی ارتقا داد.
وی با بیان اینکه آزادگی و آزادمنشی و آزادی از تمام قید و بندها و تعلقات و دلبستگیها، ششمین تاثیر شمس بر مولانا بود، گفت: شمس یاد داد که پایبندی به تعلقات با پرواز در فضاهای عالم بیمنتها منافات دارد؛ در نتیجه باید بهترین راه کشف یعنی آزادی و نشستن با آزادگان را، که خود وارسته اند و میتوانند روشنی، گرمی و وارستگی را در روح آدمی بدمند، برگزید.
هفتمین تاثیر شمس بر مولانا را غم پرستی برشمرد و افزود: در عرفان، عشق با شادی بیگانه است و با غم، یگانه؛ و غمی که در عرفان است، مایه شادی عاشقان و عارفان حقیقت جو است و لذت ناله ها محسوب میشود.
ترک جاه و خودخواهی، هشتمین تاثیر شمس بر مولانا بود، چرا که بدترین صفت در عرفان، غرور و خودخواهی است، ادامه داد: یکدلی و یکرنگی و گرایش به وحدت، نهمین تاثیر شمس بر مولانا است.
ماندگاری مولانا از دیگر تاثیرات شمس بر او است، گفت: شمس، مولانا را جاودان کرد؛ البته ناگفته نماند که سبب ماندگاری خود شمس هم، مولوی است
خسرو رشید در خصوص بیدار گری های مولوی گفت
مولانا در مثنوی معنوی به نکوکاری و نیکخویی سفارش میکند و هیچ اهلیت و شایستگی بهتر از خوی نیکو نمیشناساند. یکی از بیدارگریهای اخلاقی ارزشمند مولوی، بازداشتن از تهمت و طعنه به نیکان و پاکان است. نکوهش شکم بارگی و شکم پروری از دیگر پیامهای بیدارگرانه اخلاقی اوست.
مولوی مانند عطار “نفس” را بزرگترین بت شمرده است و بر دانش و همنشینی با دانشمندان تاکید کرده و مشخصه انسان را اندیشه دانسته است چنانکه میگوید:
ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای
گر بوَد اندیشه ات گل، گلشنی ور بوَد خاری، تو هیمه گلخنی
وی با بیان اینکه مولوی انسانیت را به سیرت دانسته، نه به صورت و به وسیله همین نگرش است که میتوان محدوده فعالیت ریاکاران را تنگ کرد، افزود: وقتی آدمی پایه ارزیابی خود را بر مبنای ظاهر اعمال دیگران بگذارد، از شناخت واقعیتها و نیتها درخواهد ماند.
وی ادامه داد: نکوهش تعصب و کبر علمی، حرمتشکنی جایگاه استاد توسط شاگرد و فراخواندن به ادب از دیگر پیامهای بیدارگرانه فرهنگی مولانا ست چرا که میگوید:
از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم ماند از لطف رب
وی با بیان اینکه مولانا در شعر دینی خویش بیدارگریهای ارزشمندی دارد و آزاداندیشی او مانند فردوسی بزرگ در سنجش با دگر شاعران در زمینه دین قابل توجه است، اظهار داشت: اعتقاد به وحدت ادیان و یکی دانستن هر نبی و هر ولی، از این جهت که به خداپرستی میپیوندد و جنگ هفتاد و دو ملت را در وجود خود دانستن و اختلاف میان مومن و کافر را از نظرگاه دانستن، از بیدارگریهای دینی مولانا است
در قسمت دوم برنامه هریک از اعضای انجمن به خوانش اشعار عرفانی مولوی پرداختند که به استماع حاضرین رسید،..
این برنامه تا ساعت 8:00 عصر در آستانه اذان مغرب به طول انجامید
18/2/1401ساعت 11:30